دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است. این دهستان در قسمت غربی رود خانه چالوس قرار دارد. از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 4600 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارت است از: فشکور، دلیر، ناتر، تویر، هریجان و ولی آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکی از دهستانهای بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است. این دهستان در قسمت غربی رود خانه چالوس قرار دارد. از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 4600 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارت است از: فشکور، دلیر، ناتر، تویر، هریجان و ولی آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام ولایتی است از خراسان که آن را کهستان هم می گویند و معرب آن قهستان است و به تعریب اشتهار دارد. (برهان). قهستان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). این ناحیه که در قسمت جنوب خراسان کنونی است، شامل بیرجند و طبس و قاین و گناباد و تون و ترشیز و خواف بوده و از سوی مغرب به کویرلوت و از سوی جنوب به سیستان محدود می شده است. رجوع به قهستان و سرزمینهای خلافت شرقی صص 377-388 شود
نام ولایتی است از خراسان که آن را کهستان هم می گویند و معرب آن قهستان است و به تعریب اشتهار دارد. (برهان). قهستان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). این ناحیه که در قسمت جنوب خراسان کنونی است، شامل بیرجند و طبس و قاین و گناباد و تون و ترشیز و خواف بوده و از سوی مغرب به کویرلوت و از سوی جنوب به سیستان محدود می شده است. رجوع به قهستان و سرزمینهای خلافت شرقی صص 377-388 شود
معروف است که کوهسار باشد، یعنی جایی که درآنجا کوه بسیار است. (برهان). جایی که کوه بسیار باشد و آن را کهستان نیز گویند و عرب قهستان کرده و دراغلب ولایات قهستان نام ولایتی است، چنانکه در خراسان قاین و قهستان و در عراق قهستان قریب به قم... (آنندراج). هر جای احاطه شده از کوه و بیشه. (ناظم الاطباء). (از: کوه + ستان، پسوند مکان). مخفف آن کهستان، قهستان (معرب). (حاشیۀ برهان چ معین). زمینی که کوه در آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین) : پلنگان را به کوهستان پناه است نهنگان را به دریا جایگاه است. نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 246). برنده ره بیابان در بیابان به کوهستان ارمن شد شتابان. نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 56). اگر باران به کوهستان نبارد به سالی دجله گردد خشک رودی. سعدی. و رجوع به کهستان شود. ، هر جائی که عبور از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء)
معروف است که کوهسار باشد، یعنی جایی که درآنجا کوه بسیار است. (برهان). جایی که کوه بسیار باشد و آن را کهستان نیز گویند و عرب قهستان کرده و دراغلب ولایات قهستان نام ولایتی است، چنانکه در خراسان قاین و قهستان و در عراق قهستان قریب به قم... (آنندراج). هر جای احاطه شده از کوه و بیشه. (ناظم الاطباء). (از: کوه + ستان، پسوند مکان). مخفف آن کهستان، قهستان (معرب). (حاشیۀ برهان چ معین). زمینی که کوه در آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین) : پلنگان را به کوهستان پناه است نهنگان را به دریا جایگاه است. نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 246). برنده ره بیابان در بیابان به کوهستان ارمن شد شتابان. نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 56). اگر باران به کوهستان نبارد به سالی دجله گردد خشک رودی. سعدی. و رجوع به کهستان شود. ، هر جائی که عبور از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء)
نام یکی از دو دهستان بخش راور که در شهرستان کرمان واقع است. از 131 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 1500 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارتند از: ده علی، جور و اسفیچ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). در بلوک کوهبنان معادن بسیار، از قبیل: مس و سرب موجود است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نام یکی از دو دهستان بخش راور که در شهرستان کرمان واقع است. از 131 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 1500 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارتند از: ده علی، جور و اسفیچ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). در بلوک کوهبنان معادن بسیار، از قبیل: مس و سرب موجود است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز که در شهرستان ارومیه و در 2500گزی جنوب خاوری نقده واقع است و 276 تن سکنه دارد. آب آن از رود کدار و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. این ده در دو محل نزدیک به هم به نام کوزه گران بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز که در شهرستان ارومیه و در 2500گزی جنوب خاوری نقده واقع است و 276 تن سکنه دارد. آب آن از رود کدار و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. این ده در دو محل نزدیک به هم به نام کوزه گران بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دارای قوت و قدرت کوه. پرزور. (از فرهنگ فارسی معین) : مرکبان کوه توان بر مثال کشتیهای گران در آن دریا سیاحت می کردند. (جوامعالحکایات از فرهنگ فارسی معین)
دارای قوت و قدرت کوه. پرزور. (از فرهنگ فارسی معین) : مرکبان کوه توان بر مثال کشتیهای گران در آن دریا سیاحت می کردند. (جوامعالحکایات از فرهنگ فارسی معین)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)
یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن، لیکن از ضرورت شعر است، (آنندراج)، کوهکن، کهکان، (فرهنگ فارسی معین) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهر گهر برآمد بی کوه کان و بی میتین، فرخی (از آنندراج)
به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)، خداوند و صاحب و بزرگ مردم، (ناظم الاطباء)، لغتاً به معنی با وقار و ثبات همچون کوه، (حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد، (برهان) (آنندراج)، خداوند و صاحب و بزرگ مردم، (ناظم الاطباء)، لغتاً به معنی با وقار و ثبات همچون کوه، (حاشیۀ برهان چ معین)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهی است، در شعر مسلم بن معبد: جلاد، مثل جندل لبن فیها خبور مثل ماخشف الحساء. ابیوردی گوید پشتۀ سرخی است در بلاد بنی عمرو بن کلاب بالای حلقوم و حربه. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل واقع و آندو را لبنان گویند و ذکر آن بیاید. (معجم البلدان)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهی است، در شعر مسلم بن معبد: جلاد، مثل جندل لبن فیها خبور مثل ماخشف الحساء. ابیوردی گوید پشتۀ سرخی است در بلاد بنی عمرو بن کلاب بالای حلقوم و حربه. اصمعی گوید: لبن اعلی و لبن اسفل در بلاد هذیل واقع و آندو را لبنان گویند و ذکر آن بیاید. (معجم البلدان)